آیلینآیلین، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

یکی یه دونه ی مامان وبابا

واکسن 4 ماهگی آیلین خانوم

سلام گلبهار خانومم .از چند روز پیش استرس این روز و داشتم آخه واکنشت به واکسنای دو ماهگی خیلی بد بود.حتی از ترسم یه روز دیرتر بردمت که آروم بشم خودم بدتر ازتو حالم یدمیشه.امروز از ساعت 6 صبح بهت استیمنافون داردم  ساعت 10 هم دوباره بهت دادم و رفتیم درمانگاه .امروز حسابییییییییی بارون میبارید و تو بعد از 40 روزگی دوباره بارون و دیدی  هیجکی نبود بهداشت فقط خودمون بودیم  .قد و وزنت خیلی خوب بود یعنی رشدت.وزن:7400 که خیلی لباس پوشیده بودی 200  300 گرمیش برا لباسات قد:62 دور سر 40/5  خب حالا نوبت واکسنته .قطره فلج اطفال و بهت دادن بعدشم هم واکسن سه گانه من چشمامو بستم و پاهاتو گرفتم سوزن و که بهت زد  گریه نکردی اما بیر...
13 آبان 1392

گوشای آیلین خانوم سوراخ شد

سلام خوشگلم  عزیز دل مامانی تو 3 ماه و 29 روزگی  گوشات سوراااااااااخ شد.هوووورا مبارکه گلم.البته اینم بگما اصلا برا من راحت نبو د نمیتونستم بپذیزم اما مجبور شدم دیگه.خب خیالم راحت شد عصری با مامان بزرگه و زن دایی نوشین  رفتیم مطب اقای دکتر ادیب و شما گوشت و سوراخ کردی و من تو نرفتم و رفتم یه جایی قایم شدمو گوشامو گرفتم اما بازم صدای جیغتو شنیدم الهی قربونت برم منو ببخش . دختر نازم شبا تا ساعتای 11:30بیداری اما بعدش میخوابی تا خود صبح باید ساعت بذارم پا شم شیرت بدم وگرنه که تو اصلا پا نمیشی الهی قربونت برم که تو هم مثل مامانی شکمو نشدی . از دیروز تا حالا همش میغلتی میای رو شکم بعدشم خسته میشی اما دیگه نمیتونی برگردی و شروع ...
9 آبان 1392

سه ماه و 28 روزگی آیلین مامان

سلام قشنگ مامانی امروز داشتم با خودم فکر میکردم که تو بهترین چیزی هستی که خدا به من عطا کرده  شیرین ترین معجزه ی زندگیم. دختر گلم الان 2 هفتست که اسهال داری دو بار بردمت دکتر  اما خوب نشدی عزیز دلم دستاتم محکم با مشت  میکنی تو دهنت  و مک میزنی و فشار مبدب مامان بزرگ میگه میخوای دندون دراری  خیلی هم بیتابی میکنی . دیگه این روزا میخوابونمت تو تشک بازیت تو هم نامردی نمیکنی همه ی عروسکای آویزو میگیری و میکشی طرف خودتو میچپونی تو دهنت.  آآآآآآآآآآآآخ که نمیدونی چقده شیرین شدی میونت با بابایی هم خیلی خوبه همش باهات بازی میکنه تو همش براش میخندی الهییی قربونت برم که یه دونه اییییییییییییییییی راستی قشنگم  ...
8 آبان 1392

غلت آیلین مامان

سلام دخمل قشنگم.امروز اولین غلت زندگیتو با کمک مامانی زدی قرببوووووووووووونت برم.ساعت خوابت  شده از ساعت 3:30 بعد از نصف شب تا لنگه ظهر بعد پا میشی یکی دوساعتی بعد دوباره میخوابی تا غروب بعد دوباره تا نصفه شب بیداری البته تقصیر من و باباییه که بیداریم تا اون موقع.ولی امشب زودتری خوابیدی.این روزا بغل من خیلی نق میزنی اما ت باباتو میبینی همش میخندی و بغل بابات ساکت و ارومی و منو ضایع میکنی.
8 آبان 1392
1